جدول جو
جدول جو

معنی باژگونه کردن - جستجوی لغت در جدول جو

باژگونه کردن
(مَ لَ / مَ لِ)
وارونه کردن.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پوستین باژگونه کردن
تصویر پوستین باژگونه کردن
کنایه از قصد و آهنگ کاری کردن، سخت تصمیم گرفتن، باطن را ظاهر ساختن، تغییر روش دادن، برای مثال پوستین را باژگونه گر کند / کوه را از بیخ و از بن برکند (مولوی۱ - ۱۷۱)
فرهنگ فارسی عمید
(مُ ءَ بَ)
برگردانیدن. وارون کردن. پشت و رو کردن (لباس و امثال آن) و رجوع به باژگونه و وارونه و باشگونه شود
لغت نامه دهخدا
(فَ کَ دَ)
معکوس کردن. برگرداندن. برگردانیدن. قلب. سرنگون کردن. رجوع به واژگون کردن شود
لغت نامه دهخدا
(ءِ شُ دَ)
برگرداندن. قلب کردن. وارونه کردن. سرنگون کردن. واژگونه کردن. باشگونه کردن
لغت نامه دهخدا
(وَک ک)
سخت تصمیم گرفتن. عظیم مصمم شدن. پوستین باشگونه کردن:
بانگ برزد عزت حق کای صفی
تو نمیدانی ز اسرار خفی
پوستین را باژگونه گر کنم
کوه را از بیخ و از بن برکنم.
مولوی.
و رجوع به پوستین باشگونه کردن شود.
، باطن را ظاهر کردن:
چون کند جان باژگونه پوستین
چند واویلا برآید ز اهل دین.
مولوی
لغت نامه دهخدا
تصویری از واژگونه کردن
تصویر واژگونه کردن
واژگون کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واژگون کردن
تصویر واژگون کردن
سرنگون کردن وارو کردن برگرداندن
فرهنگ لغت هوشیار